ساعت شش و نیم صبح است. گرسنه و هوشیار، بیش از همیشه بیخوابی را لعنت میکنم و عذاب میکشم. طبق معمول بیشتر شبهایی که بی پلک گذاشتن به صبح میرسانمشان، موسیقی متن فیلم «آناکارنینا» را پخش کردهام و به شوفاژ اتاق تکیه دادهام. به آن قسمتی رسیدهام که آنا علاقهاش به جرگهی «وجدان جامعهی پترزبورگ» که متشکل از «پیرن نیکوکار و پارسا اما نه زیبا و مردان هوشمند و فرهیخته و نامجو» بود را، از دست داده و برخلاف گذشته به جرگهی اشراف و صاحبنامانی که ضیافتها و منبع
درباره این سایت